چند وقت قبل در جمعی... آقایی از وضعی که برای او و خانواده اش پیش آمده.... گله می کرد و می گفت : عقاید من با باورهای خانواده ام .... فرق میکند ... یعنی نگرش من عوض شده و دیگر مثل آنها فکر نمی کنم... خانواده ام دیدگاهی بسیار مذهبی دارند و چون من تغییر کرده ام ... مدام مرا سرزنش می کنند یا نصحیت می کنند و میخواهند هرطور شده ...ولو به زور من و زن و بچه ام را .... به بهشت بفرستند ..... و من دیگر خسته شده ام .... تصمیم گرفته ام آنها را برای همیشه کنار بگذارم و از زندگیم بیرون کنم! به ایشان گفتم : به نظر من تغییر عقاید و باورها (حالا به هرجهت که باشد) ... یک نوع پیشرفت است ... چون تغییر یعنی اینکه شما فهمیده ای ... یک جای کارت می لنگد و به فکر درست کردنش افتادی .... و این اولین قدم برای رفتن به جلوست .... اما کنار گذاشتن خانواده .... یعنی نفی ریشه ها... یعنی بی هویت شدن ... و این براحتی آن یک قدم رو به جلو را خنثی میکند. در مورد هویت و ریشه ی آدم .... حرف و حدیث فراوان است ... و هرکسی در این مورد عقیده ای دارد.... برای من اما هویت یعنی خانواده ام . ارتباط نزدیک و صمیمانه با آنها ...
به زندگی......................